اولین دیدار با او
بعد از خواستگاری،یک روز جمعه در خانه آقای نادری با آقا مهدی صحبت کردم.
مسائلی مطرح شد.مثل نحوه ی ازدواج،زندگی،مسائل جنگ و .....
راستش را بخواهید متاسفانه آن روز،من آقا مهدی راندیدم.
ایشان هم اصلا مرا ندید.هردو ،سر به زیر نشسته بودیم.
لباس آقا مهدی یک اورکت و یک شلوار بسیجی بود.خواهر های آقا مهدی
تاقبل از عقد به او اعتراض می کردند که وقتی او را ندیدی،چراقبولش کردی؟
شاید ایرادی داشته باشد.آقا مهدی گفته بود:ازدواجم به خاطرخداست.به خاطر اسلام.
معیارهایی می خواهم درایشان یافتم ومطمئن هستم
ایشان همواره هم عقیده من در زندگی است.
خاطره از شهید مهدی باکری از زبان همسرش
منبع:asemanvelayat.blogfa.com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0